”تفاوت speak، tell، talk و say چیست؟”

Tell، Say، Speak و Talk افعالی انگلیسی هستند که زبان آموزان را همیشه گیج می کنند. در حالی که این افعال به طور کلی شبیه به یکدیگر هستند، نحوه استفاده ما از آنها در زبان متفاوت است.

اگر شما هم گیج شده‌اید، این مقاله ممکن است برای شما مفید باشد. این بار قرار است یاد بگیریم که چگونه از Tell، Say، Speak و Talk درست استفاده کنیم. هر چند این ممکن است ساده به نظر برسد، باید در درک این قانون مراقب باشید تا دفعه بعد مرتکب اشتباه نشوید.

آیا آماده هستید تا تفاوت را دریابید؟ بیا شروع کنیم!

  • زمان استفاده از Tell

در زبان انگلیسی معمولاً هنگام دادن سفارش یا دستورالعمل از tell استفاده می کنیم. هنگامی که از “tell” استفاده می کنیم، مفعول (به عنوان مثال you/her/us) را بلافاصله بعد از فعل وارد می کنیم.

مثلا:

She told her mother to buy her an extra pair of shoes.

.او به مادرش گفت که یک جفت کفش اضافی برایش بخرد

The professor told his students to focus their attention on the class.
.

استاد به شاگردانش گفت حواس خود را روی کلاس متمرکز کنند.

از نظر دستوری، «say» و «tell» می‌توانند به جای یکدیگر برای بیان یک معنی زمانی که اطلاعات از فردی به فرد دیگر منتقل می‌شود، استفاده شوند. در اینجا، ساختار به این صورت خواهد بود: 

‘tell’ + object or ‘say’ + ‘to’ + object

مثلا:

Mary told me she would not join the trip.
.

مریم به من گفت که به این سفر نخواهد پیوست.

Mary said to me she would not join the trip.

.مریم به من گفت که به سفر نخواهد پیوست

  • چه زمانی از Say استفاده کنیم

وقتی از “say” استفاده می کنیم، استفاده از یک مفعول (مانند me/them/you) بلافاصله بعد از فعل دیگر نیازی نیست. فعل «say» زمانی استفاده می‌شود که مستقیماً از افراد نقل قول می‌کنیم و همچنین وقتی دستور می‌دهیم.

مثلا:

Paul said he is arriving in 10 minutes.

پل گفت ۱۰ دقیقه دیگر می رسد

The news said it would rain today.

در خبرها آمده بود امروز باران می بارد

Say همچنین می تواند نظر یا فکری را بیان کند، مانند:

‘I say we should go to the beach and seize the day.

“من می گویم باید به ساحل برویم و روز را غنیمت بشماریم.”

  • زمان استفاده از Speak

زمانی که در موقعیت رسمی تری قرار داریم و می خواهیم تاکید کنیم که چیزی مهم است، از فعل “صحبت” (به جای “talk”) استفاده می کنیم. علاوه بر این، به عنوان یک اسم، «speak» لحن رسمی‌تری نسبت به استفاده از « talk » به خود می‌گیرد – یعنی «Give a speech» رسمی‌تر از give a talk’ است.

مثلا:

You need to speak about your failure in the recent project! (stricter than ‘talk about’)

شما باید در مورد شکست خود در پروژه اخیر صحبت کنید!

Angelina Jolie will be speaking at the UN conference next month. (more prestigious than ‘give a talk on…’)

آنجلینا جولی ماه آینده در کنفرانس سازمان ملل سخنرانی خواهد کرد.

علاوه بر این، فعل speak نیز برای توصیف روانی کلامی یا دانش زبان ها استفاده می شود.

مثلا:

‘She speaks three languages fluently–Chinese, Japanese, and English.’

او سه زبان را روان صحبت می کند – چینی، ژاپنی و انگلیسی.

در جمله نمونه، فعل “speak” به این معنی است که او به سه زبان مسلط است. این نه تنها به توانایی گفتاری اشاره دارد.

  • زمان استفاده از Talk

در انگلیسی، “talk ” یک کلمه رسمی تر برای “چت” است. واضح است که وقتی در محیطی آرام‌تر هستیم یا زمانی که در یک موقعیت مکالمه در میان دوستان هستیم، از فعل « talk » استفاده می‌کنیم.

مثلا:

Can I talk to you about the next week’s event?

آیا می توانم در مورد رویداد هفته آینده با شما صحبت کنم؟

.We were talking to each other over the phone last night when the power suddenly went off

دیشب داشتیم با هم تلفنی صحبت می کردیم که ناگهان برق قطع شد.

گاهی اوقات، ” speak ” و ” talk ” می توانند به جای یکدیگر برای بیان یک معنی استفاده شوند و نیازی به تغییر دستور زبان جمله نیست.

مثلا:

‘.I will speak/talk with you about our project tomorrow”

من فردا درباره پروژه خود با شما صحبت خواهم کرد.

‘.We can speak/talk about the agenda later this afternoon’

ما می توانیم بعد از ظهر امروز در مورد دستور کار صحبت کنیم/ صحبت کنیم.

  • زمان استفاده از عبارات انگلیسی با say, tell, speak or talk

عبارات با SAY

Say something (= Say something to someone)

چیزی بگو (= چیزی به کسی بگو)

مثلا:

?John has been always absent since last month? Should I talk to him and say something about his poor attendance record

جان از ماه گذشته همیشه غایب بوده است؟ آیا باید با او صحبت کنم و در مورد سابقه حضور ضعیفش چیزی بگویم؟

.I need to say something to you about your behavior last night

من باید در مورد رفتار دیشب به شما چیزی بگویم.

About to say (= to almost say something before you are stopped by something/someone)
درباره گفتن (= تقریباً چیزی گفتن قبل از اینکه چیزی/کسی جلوی شما را بگیرد)

مثلا:

.She was about to say good night before you interrupted her and asked her to eat ice cream with you

نزدیک بود شب بخیر بگوید قبل از اینکه حرفش را قطع کنید و از او بخواهید که با شما بستنی بخورد.

Nothing to say (= to not have anything to say about a topic or a person, can be used when there has been bad feeling around the topic.)
چیزی برای گفتن نداشتن (= نداشتن چیزی برای گفتن در مورد یک موضوع یا یک شخص، می تواند زمانی استفاده شود که احساس بدی در مورد موضوع وجود داشته باشد.)

مثلا:

You already said everything. I have nothing left to say anymore

شما قبلاً همه چیز را گفته اید. من دیگر چیزی برای گفتن ندارم.

After we ended our relationship, I have nothing to say to him about his future events.

بعد از اینکه رابطه مان را به پایان رساندیم، در مورد اتفاقات آینده اش چیزی برای گفتن با او ندارم.

Need to say (= we use this to have to say something to someone, to ensure the person is listening properly, to convey urgency or importance before saying what you have to say)

نیاز به گفتن (= ما از این برای اینکه باید چیزی به کسی بگوییم، برای اطمینان از اینکه شخص به درستی گوش می دهد، برای انتقال فوریت یا اهمیت قبل از گفتن آنچه می خواهید بگویید استفاده می کنیم)

مثلا:

I can’t hold it anymore but I think I’m in love with him.

من دیگر نمی توانم آن را تحمل کنم اما فکر می کنم عاشق او هستم.

Hate to say (= to give over information when it isn’t something that the speaker wants to say or that the listener wants to hear)
نفرت از گفتن (= دادن اطلاعات وقتی چیزی نیست که گوینده بخواهد بگوید یا شنونده بخواهد بشنود)

مثلا:

I hate to say it, but she is not the best fit for this job. Should we let her pass the training?

من از گفتن آن متنفرم، اما او برای این کار مناسب نیست. آیا باید اجازه دهیم او دوره آموزشی را پشت سر بگذارد؟

She hates to say this, but her relationship with John is over.

او از گفتن این حرف متنفر است، اما رابطه او با جان تمام شده است.

Fair to say (= to say something that is reasonable and measured on a topic)
گفتن منصفانه (= گفتن چیزی که معقول و سنجیده در یک موضوع باشد)

مثلا:

It’s fair to say that Mary deserves to win the contest

منصفانه است که بگوییم مری شایسته برنده شدن در مسابقه است.

It’s fair to say that I’m very impressed with your work performance this week

منصفانه است که بگویم از عملکرد کاری شما در این هفته بسیار تحت تاثیر قرار گرفته ام.

Say no more (= used when the speaker no longer wishes to talk about a topic, often used to put an end to a hard conversation and move forward)
دیگر نگو (= زمانی استفاده می شود که گوینده دیگر نمی خواهد در مورد موضوعی صحبت کند، اغلب برای پایان دادن به یک مکالمه سخت و حرکت به جلو استفاده می شود)

مثلا:

I am so pissed off about the poor presentation you had during the meeting. Please improve your work and make it better, and I’ll say no more about it.

من از ارائه ضعیف شما در طول جلسه بسیار عصبانی هستم. لطفاً کار خود را بهبود بخشید و آن را بهتر کنید، و من دیگر در مورد آن چیزی نمی گویم.

Say a few words (= a phrase used when you want to say something about someone/something, often used at the start of a brief speech)
چند کلمه بگویید (= عبارتی که وقتی می خواهید چیزی در مورد کسی یا چیزی بگویید که اغلب در شروع یک سخنرانی کوتاه استفاده می شود استفاده می شود)

مثلا:

Before we end the program, I’d like to say a few words for our hospitable hosts tonight

قبل از اینکه برنامه را به پایان برسانیم، دوست دارم امشب چند کلمه برای میزبان مهمان نوازمان بگویم.

Before we sit down to enjoy the meal, I would like to say a few words about the bride and groom.

قبل از اینکه بنشینیم و غذا بخوریم، چند کلمه در مورد عروس و داماد بگویم.

How can you say? (= when someone is in disbelief over something they have just heard)
چگونه می توانید بگویید؟ (= وقتی کسی نسبت به چیزی که شنیده کافر باشد)

مثلا:

How can you say such terrible things about your very own mother?

چگونه می توانید چنین چیزهای وحشتناکی را در مورد مادر خود بگویید؟

People say (= to convey information about something which is thought commonly or said by a group of people, often used to spread rumors or untruths.)
مردم می گویند (= برای انتقال اطلاعات در مورد چیزی که معمولاً توسط گروهی از مردم تصور می شود یا گفته می شود، اغلب برای انتشار شایعات یا نادرست استفاده می شود.)

مثلا:

People say they associate black cats with bad luck

مردم می گویند گربه های سیاه را با بدشانسی مرتبط می دانند.

What do people say about the Halloween folk legends in your town?

مردم در مورد افسانه های عامیانه هالووین در شهر شما چه می گویند؟

عبارات با TELL

Tell about (= to share information about something that has happened or something that will happen in the future)
در مورد (= به اشتراک گذاشتن اطلاعات در مورد چیزی که اتفاق افتاده است یا چیزی که در آینده رخ خواهد داد)

مثلا:

Can you tell me about your vacation in Japan last week?

آیا می توانید در مورد تعطیلات هفته گذشته خود در ژاپن بگویید؟

I need to tell you about what happened at the party last night.

باید در مورد اتفاقی که در مهمانی دیشب افتاد به شما بگویم.

Tell a story (= to read or relay a book/tale to someone)
داستان بگویید (= خواندن یا انتقال کتاب/داستان به کسی)

مثلا:

Let me tell you a story about Romeo and Juliet.

بگذارید داستانی در مورد رومئو و ژولیت برایتان تعریف کنم.

My teacher told a story about his near-death experience last month during his vacation.

معلم من ماه گذشته در تعطیلاتش داستانی در مورد تجربه نزدیک به مرگش تعریف کرد.

Tell a lie (= to say something that is not true)
دروغ گفتن (= گفتن چیزی که درست نیست)

مثلا:

I love the way you tell a lie.

من عاشق روشی هستم که شما دروغ می گویید.

She told a lie when she said she’s done with her project. The truth is, she has not started it yet.

او وقتی گفت که پروژه اش را تمام کرده است، دروغ گفت. حقیقت این است که او هنوز آن را شروع نکرده است.

Tell the truth (= to say something that is true)
راست بگو (= گفتن چیزی که درست است)

مثلا:

The police asked the criminal to tell the truth during the investigation

پلیس در جریان تحقیقات از مجرم خواست حقیقت را بگوید.

Tell me the truth! Who stole my purse?

حقیقت رو به من بگو! چه کسی کیف من را دزدید؟

Tell the time (= to read the time on a clock/watch)
زمان را بگویید (= خواندن ساعت روی ساعت/ساعت)

مثلا:

Could you tell me the time, please?

میشه زمانش رو بگی لطفا

Tell a secret (= to share something with someone that should be kept confidential)
راز بگو (= در میان گذاشتن چیزی با کسی که باید محرمانه بماند)

مثلا:

I’m going to tell you a secret but promise me you keep it to yourself.

من رازی را به شما می گویم اما قول می دهم آن را برای خود نگه دارید.

Please don’t tell the secret to anyone. It’s confidential.

لطفا راز را به کسی نگو محرمانه است

Tell a joke (= to share a joke with someone)
جوک گفتن (= جوک با کسی در میان گذاشتن)

مثلا:

She’s very good at telling a joke.

او در گفتن یک جوک بسیار خوب است.

She can tell a joke that would make you laugh out loud.

او می تواند جوکی بگوید که شما را با صدای بلند بخنداند.

Tell the difference (= to identify characteristics that differ between two or more things/people)
تفاوت را بگویید (= برای شناسایی ویژگی هایی که بین دو یا چند چیز/فرد متفاوت است)

مثلا:

Can you tell the difference between orange and tangerine?

می توانید تفاوت بین پرتقال و نارنگی را بگویید؟

I can’t tell the difference between they’re and their in spoken English.

من نمی توانم تفاوت بین آنها و آنها در زبان انگلیسی گفتاری را تشخیص دهم.

Tell tales (= to pass on information to get another person into trouble, not always true stories)
قصه بگویید (= انتقال اطلاعات برای به دردسر انداختن شخص دیگری، نه همیشه داستان واقعی)

مثلا:

Stop telling tales on Lily! I know it wasn’t her who stole the necklace.

از قصه گفتن در مورد لیلی دست بردارید! می دانم که این او نبود که گردنبند را دزدید.

عبارات با SPEAK

Speak up (= to have to say something louder in order to be heard)
بلندتر صحبت کردن (= مجبور به گفتن چیزی بلندتر برای شنیده شدن)

مثلا:

Can you please speak up? I can hardly hear you.

میشه لطفا صحبت کنید؟ من به سختی صدایت را می شنوم

When speaking publicly, it’s very important to speak up or use a microphone so that our listeners can hear us.

هنگام صحبت عمومی، صحبت کردن یا استفاده از میکروفون بسیار مهم است تا شنوندگان ما بتوانند صدای ما را بشنوند.

Speak on (= to say something about a topic or subject, often in a formal setting)
صحبت کردن (= گفتن چیزی در مورد یک موضوع یا موضوع، اغلب در یک محیط رسمی)

مثلا:

I spoke on the topic about the importance of English in class yesterday.

دیروز در مورد اهمیت زبان انگلیسی در کلاس صحبت کردم.

Let’s speak on the success of Philippine tourism for tomorrow’s lesson.

بیایید در مورد موفقیت گردشگری فیلیپین برای درس فردا صحبت کنیم.

Speak about (= to say something on a topic or subject with someone, often in a more relaxed setting than ‘speak on’)
صحبت کردن در مورد (= گفتن چیزی در مورد یک موضوع یا موضوع با کسی، اغلب در محیطی آرام تر از “صحبت کردن”)

مثلا:

Shall we speak about the improvements of the project we’re launching next month?

آیا در مورد پیشرفت پروژه ای که ماه آینده راه اندازی می کنیم صحبت کنیم؟

Today, I’d like to speak out about the benefits of learning IELTS in the Philippines.

امروز، من می خواهم در مورد مزایای یادگیری آیلتس در فیلیپین صحبت کنم.

Speak to (= to communicate with someone verbally, quite formal)
صحبت کردن با (= ارتباط کلامی با کسی، کاملا رسمی)

مثلا:

She spoke to me about the project proposal I made yesterday.

او در مورد پیشنهاد پروژه ای که دیروز ارائه دادم با من صحبت کرد.

May I speak to you about your plans of resigning from the company next week?

آیا می توانم در مورد برنامه های شما برای استعفا از شرکت در هفته آینده با شما صحبت کنم؟

Speak for (= an expression used when someone is saying something on another’s behalf)

صحبت کردن برای (= عبارتی که وقتی کسی از طرف دیگری چیزی می گوید استفاده می شود)

مثلا:

I speak for the company to congratulate you on a job well done!

من از طرف شرکت صحبت می کنم تا به شما بابت کار خوبی که انجام داده اید تبریک بگویم!

He spoke for his wife during the ceremony, provided that his wife had a fever yesterday.

او در مراسم به جای همسرش صحبت کرد به شرطی که همسرش دیروز تب داشته باشد.

Speak with (= to talk to someone about a topic, consult or get advice)
صحبت کردن با (= صحبت کردن با کسی در مورد یک موضوع، مشورت یا دریافت مشاوره)

مثلا:

I need to speak with you about what happened this morning.

من باید در مورد آنچه امروز صبح اتفاق افتاد با شما صحبت کنم.

We need to speak with the manager first before we can start planning for the event.

قبل از شروع برنامه ریزی برای رویداد، ابتدا باید با مدیر صحبت کنیم.

So to speak (= used when quoting a figure of speech or describing something abstractly)
به اصطلاح (= هنگام نقل قول یا توصیف انتزاعی چیزی استفاده می شود)

مثلا:
She will tell you what is going on, but only because you are already family, so to speak.

او به شما خواهد گفت که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، اما فقط به این دلیل که به اصطلاح از قبل خانواده هستید.

My sister and I are not allowed to go out with our friends. Our parents always sit on our heads, so to speak.

من و خواهرم اجازه نداریم با دوستانمان بیرون برویم. پدر و مادر ما همیشه به اصطلاح روی سر ما می نشینند.

Speak ill of (= to have unpleasant things to say about someone or something)
بد گفتن (= چیزهای ناخوشایند برای گفتن در مورد کسی یا چیزی)

مثلا:

I can’t stop but speak ill of her. I just hate her so much.

من نمی توانم از او بد بگم. فقط خیلی ازش متنفرم

Why do you always speak ill of your sister? Do you really dislike each other?

چرا همیشه از خواهرت بد می گویی؟ آیا واقعاً از یکدیگر متنفر هستید؟

Speak up for (= to say something on someone’s behalf who may not have the authority to speak themselves or may feel afraid or shy to do so)
صحبت کردن برای (= گفتن چیزی از طرف کسی که ممکن است صلاحیت صحبت کردن خودش را نداشته باشد یا از انجام آن احساس ترس یا خجالتی کند)

مثلا:

As humans, we need to know our rights and speak up for those who are discriminated against and abused.

ما به عنوان انسان باید حقوق خود را بدانیم و از کسانی که مورد تبعیض و سوء استفاده قرار می گیرند صحبت کنیم.

Mary is such a helpful woman; she always speaks up for her friends, who always get bullied.

مریم زن بسیار مفیدی است. او همیشه به جای دوستانش که همیشه مورد آزار و اذیت قرار می گیرند صحبت می کند.

Speak highly of someone/something (= used when someone says wonderful things about someone or something)
از کسی/چیزی تمجید کنید (= وقتی کسی در مورد کسی یا چیزی چیزهای شگفت انگیزی می گوید استفاده می شود)

مثلا:

My boss always speaks highly of me in the office and I couldn’t be any prouder.

رئیس من همیشه در دفتر از من تعریف می کند و من نمی توانستم مغرورتر باشم.

Her teacher speaks highly of her performance in the class.

معلمش از عملکرد او در کلاس به شدت صحبت می کند.

عبارات با TALK

Talk up (= used when someone praises someone/something, perhaps to promote)
صحبت کردن (= زمانی استفاده می شود که کسی از کسی/چیزی تمجید می کند، شاید برای تبلیغ)

مثلا:

The students can’t talk up about their new class adviser. Her teaching strategy is so remarkable.

دانش آموزان نمی توانند در مورد مشاور کلاس جدید خود صحبت کنند. استراتژی تدریس او بسیار قابل توجه است.

Talk down (= used when someone is diminishing something they or someone else has done in fear of looking like they are showing off)
صحبت کردن (= زمانی استفاده می‌شود که کسی از ترس اینکه خودنمایی کند، کاری را که خود یا شخص دیگری انجام داده است کمرنگ می‌کند)

مثلا:

You can’t talk down your efforts for this project. It will not be successful in your participation.

شما نمی توانید از تلاش های خود برای این پروژه صحبت کنید. در مشارکت شما موفق نخواهد بود.

Talk out of (= used when you are trying to convince someone to change their mind about a bad idea they have)
صحبت کردن از (= زمانی استفاده می شود که می خواهید کسی را متقاعد کنید که نظرش را در مورد ایده بدی که دارد تغییر دهد)

مثلا:
He talked her out of quitting school.

او را ترک تحصیل کرد.

Talk back (= to reply rudely, often to voice opposition or question an order)
پاسخ گفتن (= پاسخ بی ادبانه، اغلب برای ابراز مخالفت یا زیر سوال بردن یک دستور)

مثلا:

It’s vulgar to talk back to people older than you.

صحبت کردن با افراد مسن تر از خود مبتذل است.

Talk over (= to interrupt or speak when someone else is talking)
صحبت کردن (= قطع کردن یا صحبت کردن وقتی که شخص دیگری در حال صحبت کردن است)

مثلا:

I hate it when someone talks over me while I’m speaking. I think he/she should wait for her turn to speak.

من از آن متنفرم وقتی کسی در حال صحبت کردن درباره من صحبت می کند. من فکر می کنم او باید منتظر باشد تا نوبت صحبت کند.

Talk about (= to say something about something/someone)
صحبت کردن در مورد (= چیزی درباره چیزی/کسی گفتن)

مثلا:

We can talk about this project in our next session.

می توانیم در جلسه بعدی در مورد این پروژه صحبت کنیم.

Can we talk about this topic next time?

آیا می توانیم دفعه بعد در مورد این موضوع صحبت کنیم؟

Talk down to (= to say something to someone in a manner which is condescending)
صحبت کردن با (= گفتن چیزی به کسی که توهین آمیز باشد)

مثلا:

Sometimes, rich people talk down to poor people because they think they are superior to others.

گاهی اوقات، افراد ثروتمند با افراد فقیر صحبت می کنند زیرا فکر می کنند از دیگران برتر هستند.

He talks down to me maybe because is the manager and I’m just a normal staff.

او با من صحبت می کند شاید چون مدیر است و من فقط یک کادر معمولی هستم.

Talk to (= to say something to someone)
صحبت کردن با (= چیزی به کسی گفتن)

مثلا:

I am going to talk to my boss after the meeting about this problem.

قرار است بعد از جلسه درباره این مشکل با رئیسم صحبت کنم.

Talk on (= to talk about a certain subject or topic)
صحبت کردن در (= صحبت کردن در مورد یک موضوع یا موضوع خاص)

مثلا:
After their talk about learning English in the Philippines, my team will also talk on getting visas, accommodation, etc.

پس از صحبت های آنها در مورد یادگیری زبان انگلیسی در فیلیپین، تیم من همچنین در مورد دریافت ویزا، اقامت و غیره صحبت خواهد کرد.

Talk with (= to have a conversation with someone about something/someone)
صحبت کردن با (= گفتگو با کسی در مورد چیزی/کسی)

مثلا:

Lisa needs to talk with Sheila to complete their plans for the party.

لیزا باید با شیلا صحبت کند تا برنامه های آنها برای مهمانی تکمیل شود.

Talk around (= to talk indirectly about an issue that may be sensitive without addressing it directly)
صحبت کردن (= صحبت کردن به طور غیرمستقیم در مورد موضوعی که ممکن است حساس باشد بدون پرداختن مستقیم به آن)

مثلا:

They’ve been talking around the real issue rather than addressing it directly.

آنها به جای پرداختن مستقیم به آن، پیرامون موضوع واقعی صحبت کرده اند.

جمع بندی و نتیجه گیری

در نتیجه، تشخیص تفاوت بین افعال tell, say, speak and talk اصلاً چندان دشوار نیست. اما به نوعی، تنها کاری که باید انجام دهید این است که فقط از قانون پیروی کنید. و من مطمئن هستم که وقتی تفاوت را به خاطر می آورید، استفاده صحیح از آنها ببرای شما بسیار راحت خواهد بود.

منبع:miraaraqi

_____________

موسسه آموزشی زبان های خارجی آینده روشن واقع در باغستان کرج با اخذ مجوز از وزارت آموزش و پرورش که بالاترین ارگان آموزشی کشور می باشد در سال ۱۳۹۵ آغاز به کار نموده است و در حال حاضر با ارائه خدمات تخصصی منطبق با استانداردهای بین المللی در حوزه آموزش زبانهای خارجی و با تاکید بر سیاست کیفی و نتیجه گرایی با شعار “Zero to Hero” (از صفر تا صد ) در قالب تیمی از متخصصین تحصیلکرده و باتجربه در حوزه مدیریت و آموزش با هدف ارتقاء سطح آموزشی جامعه و با بیش از صدها متقاضی در سال و همکاری با ده ها مدرسه، و موسسات آموزشی از پیشگامان عرصه آموزش در کشور است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *